پله پله تا خدا
چون دانستی معنی یگانگی خدا را بدلیل واضح و آشکار پس بدانکه هیچکس از مخلوقات نمیتوانند کهبذات خدا پی برند و اصل ذات او را بشناسند مثل آنکه یکدیگر را میشناسندبجهت آنکه یافتی که آنچه در مخلوقات هست باید در خدا نباشد تا خدا مثل خلقخود نباشد و از جمله صفات خلق آن بود که خلق فهمیده میشد و ممکن بود کهآنرا بشناسی و خالق باید چون خلق نباشد پس باید که او شناخته نشود و ممکننباشد که او را کسی بشناسد و بهمین دلیل باید که نتوان سخن در خدا گفت وبخدا اشاره کرد و بخاطر گذرانید و بچشم و گوش و زبان و بینی و اعضا او رافهمید یا رو بطرف او کرد بجهت آنکه اینها از صفات مخلوقات اوست و آنچه درمخلوق هست معلوم است که مخلوق است که در مخلوق هست و الا در مخلوق نبود پسچون مخلوق است در خالق راه نخواهد یافت زیرا که خالق مخلوق نیست و بجهتآنکه هر چیز را که فهمیدی آن را از غیر فرق کردی و هر چیز از غیر فرق شد وجدا شد آن مرکب میشود از اجزاء و یافتی که خدا مرکب نیست و همچنین سخن درچیزی میتوان گفت که او را بفهمی و چون فهمیدی که خدا را نمیتوانی شناخت وفهمید سخن چه گونه در او میگوئی نمیبینی که چون صنعت اکسیر نمیدانی در آننمیتوانی حرف زد و همچنین اشاره باو نمیتوان کرد و رو بطرف او نمیتوان کردبجهت آنکه اگر او در طرفی بود از غیر خود جدا بود و جائی بخصوصه داشت وشکلی بخصوصه داشت و چون چنین بود لامحاله مرکب بود از اجزاء و مانند خلقخود بود و مخلوق بود و همچنین او را بخاطر نمیتوان گذراند بجهت آنکه تاچیزی شکلی نداشته باشد بخاطر درنمیآید و کسی که شکل دارد مثل سایر مخلوقاتمرکب میشود و محتاج بشکل و جزو خود میشود و حادث است و همچنین بچشمنمیتوان او را یافت زیرا که رنگ و شکلی ندارد بآن دلیلها که یافتی و بگوشنمیتوان او را یافت زیرا که خدا صدا نیست که بگوش درآید و همچنین به بینی وزبان نمیتوان او را فهمید زیرا که خدا بو و طعم نیست و باعضا نمیتوان آنرا دانست زیرا که سردی و گرمی و نرمی و درشتی نیست خلاصه جمیع خلق از بزرگ وکوچک و دانا و نادان و اهل زمین و آسمان حتی پیغمبران از شناختن ذات خدا وتکلم در آن و اشاره بسوی آن و بخاطر گذرانیدن عاجزند ، بعقل نازی حکیم تا کی ، بفکرت این ره نمیشود طی بکنه ذاتش خـرد برد پی ، اگر رسـد خــس بقــعر دریـا هوش خود را جمع کن و آنچه میگویم در دلخود جای ده که هر یک مطلب عالی است که باین آسانی و زبان عامی مینویسم ومبادا بالفاظش از روی خاری نظر کنی که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود کهما گروه پیغمبران با مردم بقدر عقل ایشان سخن میگوئیم پس با هر قومی بلغتایشان و بقدر هوش و گوش ایشان باید سخن گفت و هر کس نفسش از الفاظ سهل وآسان سر وازند سایر کتب حاضر است بآنها رجوع کند و از آنها بهره یابد از تصنیفات عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم حاج محمد کریم کرمانی اعلی الله مقامه.